نويسنده: نينيان اسمارت
مترجم: دکتر همايون همتي




 

يکي از روشهاي دين پژوهي که دين را بمنزله ي يک کل و مجموعه با همه ي خصوصيات و جزئيات آن مورد بحث قرار داده و در شناخت دين بر داده هاي تاريخي تکيه کرده و به مقايسه ي اديان مي پردازد، روشي است که بين محققان به روش تاريخي مقايسه اي مشهور است. همان طور که ويلهلم اشميد (1) (1954 – 1868) نشان داده است هدف اين روش نه تنها شناسايي تأثير عوامل کلي و جزئي و عناصر عام و خاص است، بلکه به تأثيرات متقابل پديده ي ديني و عوامل دنيوي و مادي در فرهنگ بشري نيز نظر دارد.

ملاحظات عمومي

روش تاريخي – تطبيقي با روشهاي تاريخي محض مورد استفاده در مطالعات بين فرهنگي تفاوت دارد. از روش تاريخي محض، به عنوان مثال، مي توان در شناخت مکتب پارسامنشي (2) مسيحي يا مکتب هندي بهاکتي (3) استفاده کرد که در آن هيچ گونه مقايسه اي بين پديده هاي ديني صورت نمي گيرد. البته واضح است که روش تاريخي – تطبيقي از اطلاعات تاريخي نيز استفاده مي کند، همان طور که از رشته هايي معين مانند فلسفه و باستانشناسي براي تهيه مواد مورد مقايسه بهره مي جويد. اما به هر حال اين روش با روانشناسي دين و پديده شناسي دين تفاوت دارد، زيرا در اين روشها به کشف و شناسايي الگوهاي (4) غيرزماني (5) و انواع پديده ي ديني مي پردازند.
بنابراين، در چنين رشته هايي براي مثال ممکن است به الگوهاي تجربه ي عرفاني (6) نيز بپردازند اما به الگوهاي ظهور تاريخي دين و ميزان تأثيرپذيري آن از شرايط اجتماعي و فرهنگي کاري نداشته باشند. روانشناسي دين تفاوت آشکار و مشخصي با روش تاريخي – تطبيقي دارد، اما شايد نتوان چنان تمايز واضحي بين اين روش با پديده شناسي دين قايل شد.
از آنجا که پديده شناسي دين نيز با تحولات گوناگون پديده هاي ديني در بستر تاريخ سروکار دارد، تفاوت آن با روش تاريخي – تطبيقي بسيار ضعيف و کمرنگ جلوه مي کند.
تفاوت روش تاريخي – تطبيقي با علم کلام (7) نيز بيش از آنچه مربوط به گزينش مطالب و موارد مورد بررسي و تحقيق باشد مربوط به شيوه ي ويژه ي پژوهش و کاوش آنهاست. علم کلام، که گاهي نيز مورد بدفهمي و تفسيرهاي نادرست قرار گرفته است، عبارت است از بررسي و شناخت اصولي و منظم و سيستماتيک (8) درباره ي حقانيت يک سنت (9) يا خُرده سنت (10) ديني خاص. اما اساساً روش تاريخي – تطبيقي به فرضِ حقانيت (11) يا بطلانِ (12) با هيچ اعتقاد ديني خاصي کار ندارد. بنابراين، هر چند که ممکن است رشته هاي فرعي علم کلام مانند تاريخ کليسا (13)، تاريخ عقايد (14)، فقه اللغة (15) و مانند اينها به گونه اي با روش تاريخي – تطبيقي ارتباط پيدا کنند، اما هدف و انگيزه ي اصلي اين رشته ها و خصوصيات آنها با روش تاريخي – تطبيقي تفاوت دارد. روش تاريخي – تطبيقي مي کوشد تا به قدر امکان نسبت به ماهيت (16) و قدرت (17) دين، برخوردي عيني (18) و واقعگرا داشته باشد. اين روش با مسأله ي حقانيت يک ايمان ديني خاص کاري ندارد. هدف اين روش آن است که تأثيرات و آثار واقعي و علمي دين را در درون تاريخ بشري مورد مطالعه قرار دهد.
مطالعه ي مقايسه اي دين، به معناي گفته شده، داراي دليل منطقي نيرومندي است بدين صورت که دين جنبه اي از فرهنگ بشري است که به تفسير، تبيين و شرح و توصيف نياز دارد، درست به همان شيوه اي که ديگر جنبه هاي فرهنگ بشري مثل سياست و اقتصاد نياز به شرح و تفسير دارند. اين نوع بررسي درباره ي دين ضرورت دارد، خواه آن دين مدعي منشأ و خاستگاهي الهي و آسماني براي خود، باشد يا نه و خواه در اين ادعا راست بگويد يا نه.
از نظر روشي تاريخي – تطبيقي کشف و شناسايي الگوهاي تکرار شونده (19) انديشه ي ديني، نمادهاي ديني، مناسک و شعاير و تجربه هاي بين فرهنگي اهميت بسيار دارد. اين روش استقلال اديان را در ظهور و پيدايش و عدم تأثيرپذيري آنان را از هر گونه عاملي مي پذيرد، صرف نظر از اينکه درباره ي خاستگاه و پيدايش اديان چه نظري داشته باشيم – و با اين فرض به بررسي تحولات تاريخي گوناگون آنها مي پردازد. بنابراين، به عنوان مثال، ظهور دين عبادي (20) و ايثارگرانه ممکن است به تبيين برخي از الگوهاي سازمان اجتماعي کمک کند.

دشواريهاي مطالعات تطبيقي

دست کم دو مشکل اساسي در مورد مطالعات تطبيقي درباره ي دين وجود دارد. يکي مربوط به مسأله ي عينيت (21) است و ديگري به تعريف (22) دين مربوط مي شود. مشکل نخست، هم داراي وجه خاص و هم داراي وجه عام است. وجه خاص آن به اوايل قرن بيستم بر مي گردد که گرايشي عليه استفاده از واژه ي تطبيقي (23) وجود داشت زيرا چنين گمان مي رفت که در انجام مقايسه ها غالباً عقايد غربي و استعماري دخالت دارند. اين انتقاد به ترويج تعبير "پديده شناسي دين" (24) به عنوان راه حلي براي اين اقدام کمک کرد. در کل، برخي از محققان اظهار ترديد کرده اند که آيا اساساً مي توان در مورد دين برخوردي عيني داشت يا نه، زيرا دين لزوماً با ذهنيت (25) سروکار دارد و مطالعه ي ديني سرشار از داوريهاي ارزشي (26) است. براي پاسخ به اين انتقاد، دو نکته حايز اهميت است. نخست اينکه مي توان به جاي "عينيت" از تعبير بهتري چون "موفقيت توصيفي" بهره جست. (27) پس سؤال اين است که آيا ما مي توانيم در شرح و تعريف صورتهاي گوناگون ذهنيت از نظر توصيفي موفق باشيم يا نه؟
از سوي ديگر، هر چند که بي طرفي (28) کامل و عدم مداخله ي تصورات و افکار در تحقيق به طور کامل غيرممکن است، اما پرهيز نسبي از داوري ارزشي در تحقيق امکانپذير است. بنابراين، در يک حالت مطلوب، موفقيت توصيفي و نوعي جدا شدن و فاصله گرفتن (29) ( از موضوع مورد تحقيق ) عملي شدني و ممکن است. اينجا تهمت جانبداري و تعصب ورزي (30) مي تواند ثمر بخش باشد بدين معنا که مي تواند ما را وادار به آزمايش مفروضات (31) خود کند و بدين ترتيب به سطح تازه اي از خود آگاهي برسيم که براي عمل به تعليق (= epoche = امتناع از داوري و صدور حکم) يا فاصله گيري پديده شناختي ضروري است.
مشکل اساسي ديگر در ارتباط با روش تاريخي – تطبيقي به مسأله ي تعريف مربوط مي شود. اين مشکل بسيار پيچيده تر است، زيرا اگر رسيدن به تعريف عام دين امکانپذير نباشد، ما چگونه مي توانيم مطمئن باشيم که درباره ي يک "عامل ديني" (32) در امور بشري سخن مي گوييم؟ شايد اين عامل واحد، امري موهوم و افسانه اي و شير بي يال و دم و اشکم (33) باشد. از کجا مي توان مطمئن بود که ما در تعريف دين هيچ عاملي را از قلم نينداخته ايم؟ چه بسا عواملي که از نظر عرف و عادت معمولاً "ديني" به شمار نيايند ولي واقعاً جزو دين باشند. ممکن است ما براي مثال تعريف دين را با يک موجود الهي يا حالت عرفاني ( مثل خدا يا نيروانه ) (34) مربوط سازيم. اين تعريف ممکن است با برخي از اديان بزرگ منطبق باشد، اما شامل بقيه دينها مثل دينهاي رواقي (35) يا برخي دينهاي جوامع کوچک درآفريقا و جاهاي ديگر نمي شود. همچنين اين تعريف شامل جنبه هاي نمادين (36) و کارکردي دين و نيز شامل ايدئولوژيهاي دنيوي (37) و روشهاي مادي و غير روحاني زيستن نمي شود. به نظر مي رسد بهترين راه عملي اين باشد که ابتدا چيزي را به عنوان محور، هسته (38) و گوهر دين مشخص کنيم و سپس به تعيين نمادها و خصوصيات و صفات مربوط به اين هسته ي مرکزي دين بپردازيم و برپايه ي آن به کشف موردي ويژگيهاي عناصر ديني بپردازيم. ما با بکارگيري اين روش به يک ميدان تحقيق مي رسيم.
اين ميدان تحقيق به وسيعترين معنا عبارت است از قلمرو تحليل جهان بينيها و شرح و تفسير آنها که البته اين جهان بينيها مي تواند ديني يا غيرديني باشند. به هر حال چنين روشي با نوعي از تحليل آغاز مي شود که ارتباط خاصي با شناخت جهان بيني هاي ديني سنتي دارد.
برخي از محققان به دليل مدلول نفرت انگيز واژه ي « تطبيقي » ، ترجيح مي دهند به جاي آن اصطلاح "بين فرهنگي" (39) را بکار ببرند. اين اصطلاح نيز سابقه دار است اما از دو مزيت هم برخوردار است. نخست اينکه موجب جلوگيري از کاربرد واژه ي تطبيقي مي شود، ديگر آنکه پيشنهاد اخذ شباهتهاي ديني را از سنن فرهنگي مختلف مي دهد و بدين ترتيب مي توان از اصطلاحات و نگرشهاي غير غربي استفاده کرد. رفته رفته با افزايش شمار محققان وابسته به سنن ديني مختلف و در آثار آشنايي بيشتر ما با اديان جهان، نوعي واژگان (40) مشترک و زبان فرهنگي خاص پديد آمده است. هم اکنون نشانه هايي از اين واژگان جديد و مشترک فرهنگي موجود است مثلاً وجود اصطلاحتي مانند تابو (41)، توتم (42)، يوگا (43)، بهاکتي، نيروانه و کرمه (44) در زبان انگليسي و رواج آنها يکي از اين موارد است.

هدفهاي مطالعه ي تطبيقي – تاريخي دين

روش تاريخي – تطبيقي به طور کلي داراي دو هدف اساسي و اصلي است: اثبات پيوندهاي تاريخي بين اديان و روشن ساختن ظهور مستقل پديده هاي ديني مشابه. مطالعه ي تاريخي موجب نمايان شدن کيفيت انتشار و تراوش (45) مفاهيم اصلي، مناسک، نهادها و شعاير اديان مي شود. معمولاً اين بررسي نخستين گام در کاوشهاي محققان است. براي مثال نخستين محققاني که بوجود شباهتهايي بين مضامين بهگودگيتا (46) و عهد جديد (47) برخورد کرده بودند مي پنداشتند که هر دو به گونه اي از يک منبع واحد الهام گرفته اند. استفاده از نماد صليب شکسته (48) بين هنديان و سرخپوستان آمريکا نيز نشاندهنده ي يک تراوش و فيضان بسيار کهن است. اما نکته ي جالب اينجاست که در مواردي علي رغم تفاوت فراوان خاستگاههاي فرهنگي دو پديده، آن دو با هم مشابهند. براي مثال موجب شگفتي بسيار است که مشاهده مي شود سخنان دو عارفي که بظاهر از دو سنت متفاوت و جداگانه هستند با هم شباهت دارد. اين گونه شباهتها مبين اين حقيقت است که در تجربه ي بشري اگر نگوييم نوعي فلسفه ي جاويدان (49)، اما نوعي پديده شناسي جاودان (50) – يعني وجود برخي صفات تکرار شونده و الگوهاي ثابت – وجود دارد. تقريباً بر همين اساس است که محققان، مکتبهاي پديده شناسي دين را بنا مي کنند.
اما بايد دانست که روش تطبيقي در عين حال روشي تاريخي نيز هست. اين موضوع موجب بروز دو مشکل در هرگونه مطالعه ي سنخ شناسانه (51) درباره ي عوامل و عناصر يا موضوعات ديني مي شود. مشکل نخست به خصوصيت و تعيين فردي پديده هاي ديني مربوط مي شود. يک پديده ي ديني هر چند که امري تکرار شونده و داراي مضموني ثابت و مشترک باشد، اما به هر حال هر موضوعي در بافت ديني خاصي معناي ويژه اي دارد. براي مثال ممکن است در تصوف اسلامي و آيين بودايي مهايانه (52) تجربه ي عرفاني واحدي موجود باشد، اما معناي اين تجربه در هر دو مکتب با هم متفاوت است: در يکي به اتحاد با خدا تفسير مي شود و در ديگري وصول به تهيوارگي (53) واپسين. معناي اين تجربه ي عرفاني براساس درک و دريافت هر يک از دو مکتب تفاوت مي يابد زيرا شخص صوفي و عارف بودايي هر يک تلقي و انتظار متفاوتي از تجربه ي عرفاني خود دارند و تجربه ي هر يک نيز به نوبه ي خود موجب تفسير متفاوتي از واقعيت غايي مي شود. در کل مي توان گفت که هر سنت يا خُرد سنت ديني يک کل ارگانيک و مجموعه ي به هم پيوسته اي است که هر جزو از آن با ديگر اجزا در هم تنيده و مرتبط و معناي هر جزو آن متأثر از معناي بقيه ي اجزاست. بنابراين چون روش تطبيقي، در عين حال تاريخي نيز هست نه تنها بوجود شباهتهاي کلي اهميت مي دهد، بلکه در کنار آن به تفاوتها و خصوصيتهاي متفاوت نيز در بستر تاريخ مي پردازد. به همين سبب در مقايسه ها هيچ گاه دقيق نبوده بلکه خصلتي مشابه دارند.
اين روش هر چند که براي مقايسه ها ارزش قايل مي شود، اما با اين همه نياز به بررسي تحولات مضموني و مفهومي پديده هاي ديني را ناديده نمي گيرد.
مشکل ديگر در بررسي تاريخي اين است که سنتهاي ديني يا عناصر مربوط به آنها همواره در زمان، مورد بررسي قرار مي گيرند و در نتيجه محصول يا موجب پيدايش تحولات مي شوند. يک ايدئولوژي ديني ممکن است براستي پاره اي از "پيام اوليه" (54) يا وحي آغازين (55) خود را نگاه داشته و به حالتي دست نخورده و بدون تغيير حفظ کند. با اين همه، همان وحي دست نخورده و تغيير نيافته را در يک فرايند تاريخي مي توان در هنگام انتقال به زمان ما به گونه اي به لحاظ تاريخي توصيف و تشريح کرد. در واقع، گويي يک عنصر ديني خاص از يک فرهنگ کهن تحول يافته و به زمان حاضر رسيده و براي حفظ هويت خود در بافت تحولات ناگزير به تغيير پيام صريح و آشکار خود بوده است. همين طور يک عنصر تغيير نيافته و ثابت که در ضمن يافتهاي متفاوت فرهنگي "بدون تغيير" انتقال يافته است ممکن است به دليل زمينه هاي متفاوت و متغير، از نظر معنا دستخوش تحولاتي شده باشد. در هر صورت، روش تاريخي ناگزير از پرداختن به کشف تحولات و تغييرات چنين پديده اي است.
نتيجه اينکه علاوه بر مقايسه هاي سنخ شناسانه ي فارغ از زمان، مقايسه هايي از نظر تحولات و تغييرات نيز وجود دارند. چنان سنخ شناسيي که مي توان آن را "پديده شناسي پويا" ناميد، تفاوت و تمايز بين روش تاريخي – تطبيقي را با روشهاي پديده شناختي در ابهام قرار مي دهد. همچنين، اين گونه بررسي ما را به برخي از اشتغالات پيشين در زمينه ي مطالعه ي تطبيقي دين بر مي گرداند يعني ما را به بررسي و شرح تکامل دين از جانمندانگاري تا مرحله ي توحيدگرايي عقب مي برد. هر چند که فرضيه ي تکامل امروز مانند نيمه ي دوم قرن نوزدهم، که شاهد ظهور رشته ي دين شناسي تطبيقي بود، خوشايند و پرجاذبه نيست، اما هنوز تمايلي در مورد الگوهاي پوياي تکامل جامع از طريق دين وجود دارد که محرک آن آثار ماکس وبر (56) (1920 – 1864) است. نمونه اي از اين طرح و انديشه ي تکاملي را مي توان در مقاله ي رابرت بِلّا (57) تحت عنوان "تکامل ديني" (58) ( مندرج در نشريه ي بررسيهاي جامعه شناختي آمريکا، شماره ي 29، سال 1964، صص 374 – 358) مشاهده کرد.

تبيينهاي درون ديني و برون ديني

مطالعات مفصل و گسترده درباره ي تأثير متقابل موضوعات ديني و عوامل تأثيرگذار دروني يا بيروني دين حايز اهميت بيشتري است. براي نمونه، اين بسيار مهم است که بررسي شود آموزه هاي ديني چگونه جنبه هايي از تجربه ي بشري و اسطوره (59) را منعکس مي سازند، يا اينکه مناسک و شعاير چگونه جنبه هايي از آموزه ها (60) و عقايد و اخلاق را نمايان مي سازند. اين کنشهاي متقابل را درون مرزهاي دين مي توان "کنشهاي درون ديني" و تبيينهاي مربوط به آنها را "تبيينهاي درون ديني" (61) ناميد. اين مسأله نيز اهميت دارد که بدانيم آموزه ها، اسطوره ها و ديگر بخشهاي يک دين چگونه با عوامل اجتماعي و اقتصادي در جامعه تماس و برخورد پيدا مي کنند و بين آنها تأثير متقابل وجود دارد. چنان روابطي، "روابط برون ديني" بوده و تبيينهاي مربوط به آنها "تبييهاي برون ديني" (62) خوانده مي شوند. افراطي ترين مورد تبيينهاي برون ديني تئوريهاي مربوط به "فرافکني" (63) دين است ( مثلاً تئوري فرويد (64) درباره ي دين )، که در آنها دين را "معلول" تمايلات يا ساختارهاي غيرديني آدمي يا جامعه معرفي مي کنند. اما تبيينهاي درون ديني شامل مواردي مانند "الهيات سلبي يا تنزيهي" (65) به عنوان نتيجه ي تجربه ي عرفاني، پرستش به عنوان نتيجه ي تجربه ي امر قدسي (66)، روحانيت (67) به عنوان نتيجه ي عقيده به مناسک و شعاير ديني (68) و تواضع (69) به عنوان نتيجه ي عبادت (70) مي شوند. اما مثالهاي مربوط به تبيينهاي برون ديني عبارتند از: از بين رفتن سال ديني کهن در اثر فرارسيدن سال ديني جديد، آهنگهاي بي اثر جامعه ي صنعتي، افزايش زيارت (71) در آفريقاي جنوبي در اثر رشد تعداد اتوبوسها و خط راه آهن، فشار براي تحولات مربوط به امور جنسي در سازمان کليسا در اثر رشد نهضتهاي زنان. مواردي از تقويت و گسترش نمادگرايي ديني از طريق عوامل نمادين را که آميخته به جهان بينيها و ايدئولوژيهاي غير ديني ( مثل ملي گرايي ) (72) است مي توان در مليت پرستي جديد ايرانيان، بيداري ديني بوداييان (73) در سريلانکا (74) و امثال اينها مشاهده کرد.
دوره ي اخير، يعني از جنگ جهاني دوم به بعد و به طور مشخص از دهه ي 1960 تا دهه ي 1980، شاهد پيشرفت عظيمي در حوزه ي مطالعات تطبيقي و تاريخي درباره ي دين در کشورهاي انگليسي زبان و بخصوص در آمريکاي شمالي بوده است. نتيجه ي اين پيشرفت، نگارش زنجيره اي از تک نگاشتها (75) و مطالعات متنوع و بيشمار درباره ي جنبه هاي گوناگون دين بوده است. اما علي رغم کارهاي گسترده ي صورت گرفته در زمينه ي مطالعات بين فرهنگي و گفت و گوي بين اديان، حجم مطالعات تطبيقي کلان و گسترده بسيار اندک بوده است.
اکنون مناسبترين زمان براي انجام چنين کارهايي است که درباره ي مباني اديان خاص مطالعاتي مقايسه اي به عمل آيد. موفقترين جنبه ي مطالعات تطبيقي در دوره ي اخير مربوط به عرفان (76) است که توجه بسياري از محققان، هرمنوتيک شناسان، فيلسوفان، مورخان و ديگر پژوهشگران را به خود جلب کرده است. تماس دين شناسي تطبيقي با رشته ي مردم شناسي (77) و جامعه شناسي نيز در مورد مسايل مربوط به مناسک و شعايربسيار ثمربخش بوده است، چنانچه در آثار ويکورترنر (78) (1983 – 1920) ديده مي شود. مؤثرترين تحقيق در زمينه ي پديده شناسي دين همچنان اثر گراردوس وندرليو (79) "ماهيت و تجليات ديني" (80) (1938) است که نشان مي دهد که رشته پس از يک دوره تحقيقات گسترده اکنون به تحقيقي کمتر گسترده و بيشتر تلفيقي و ترکيبي (81) نياز دارد. در حال حاضر، روش تاريخي – تطبيقي به عنوان ابزاري کارآمد نه تنها براي تدوين فرضيه هاي جديد در مورد الگوهاي تکامل ديني در گذشته و حال، بلکه براي آزمودن شيوه هاي کهن تر انديشه پيرامون ماهيت و مبدأ (82) دين بشمار مي آيد. (83)

پي‌نوشت‌ها:

1- Wilhelm Schmidt.
2- Pietism.
3- Bhakti.
4- Patterns.
5- Timeless.
6- Mystical experience.
7- Theology.
8- Systematic.
9- Tradition.
10- Subtradition.
11- Truth.
12- Falsity.
13- Church history.
14- History of Ideas.
15- Philology.
16- Nature.
17- Power.
18- Objective.
19- Recurrent.
20- Devotional.
21- Objectivity.
22- Definition.
23- Comparative.
24- Phenomenology of Religion.
25- Subjectivity.
26- Value Judgments.
27- Descriptive Success.
28- Neutrality.
29- Detachment.
30- Bias.
31- Assumptions.
32- Religious.
33- Chimera.
34- Nirvana.
35- Stoicism.
36- Symbolic.
37- Secular.
38- Core.
39- Cross – cultural.
40- Vocabulary.
41- Taboo.
42- Totem.
43- Yoga.
44- Karma.
45- Diffusion.
46- Bhagavadgita.
47- New Testament.
48- Swastika.
49- Perennial Philosophy (جاويدان خرد = حکمت خالده = ).
50- Perennial Phenomenologoy.
51- Typology.
52- Mahayana.
53- Emptiness.
54- “Original Message”.
55- Primordial Revelation.
56- Max Weber.
57- Robert N.Bellah.
58- “Religious Evolution”.
59- Myth.
60- Doctrines.
61- Intrareligious explanations.
62- Extrareligious explanations.
63- “Projection”.
64- Freud.
65- “Negative” Theology.
66- Numinous experience.
67- Priesthood.
68- Sacramental Ritual.
69- Humility.
70- Worship.
71- Pilgrimage.
72- Nationalism.
73- Buddhist Revival.
74- SriLanka.
75- Monograph.
76- Mysticism.
77- Anthropology.
78- Victor Turner.
79- Gerardus Vander Leeuw.
80- Religion in Essence and Manifestations.
81- Synthetic.
82- Provenance.
83- اين مقاله، ترجمه ي نسبتاً آزادي از مقاله اي با عنوان “Comparative – Historical Method” نوشته ي "نينيان اسمارت" (Ninian Smart) دين شناس معاصر است که در جلد سوم دايرة المعارف دين زير نظر « ميرچاالياده » به چاپ رسيده است.

منبع مقاله:
هانس کليم کيت... [و ديگران]؛ (1379)، شناخت دانش اديان، همايون همتي، تهران: انتشارات نقش جهان، چاپ اول.